40 شخصیت برگزیده سینمای دهه هشتاد - بخش اول

توتال فيلم:
فالکور/ The Neverending Story 
درباره کاراکتر: اژدهايي خوش‌اقبال ساکن دنيايي خيالي و دوست آتريو و بستِين. او در اصل شبيه به يک سگ سوسيسي پرنده است و البته جواب اين سوال سخت که آيا دهه‌ي 80 بهترين دهه‌ي سينما بود يا خير.
لحظه‌ي خاص: زماني که در حال مبارزه با هيولاي شيطاني‌ است. اين اژدها/ سگ نشانمان مي‌دهد که واقعا نفسي آتشين دارد که آبي رنگ است. به عنوان يک بچه اين به طور حتم باحال‌ترين چيزي است که مي‌توانيد در يک فيلم ببينيد.

چاکي/ Child´s Play
درباره کاراکتر: عروسک يک مرد جوان به دست روح قاتلي سريالي به نام چارلز لي چاکي ري تسخير مي‌شود، عروسکي مو قرمز که لباس کاري از جنس کتان پوشيده است.
لحظه‌ي خاص: حالا او با خانواده‌اي جديد زندگي مي‌کند. اولين دريافت ما از اين عروسک وهم‌آورِ عجيب و غريب زماني است که او انگار دارد آواز مي خواند: سلام من چاکي هستم، مي‌خواي بازي کنيم؟ و تمام اينها بدون هيچ باتري‌اي داخل عروسک.

جاش بسکين/ Big 
درباره کاراکتر: پسري 12 ساله که پس از گفتن آرزويش به يک دستگاه بازي پيشگويي، خودش را در قالب مردي 30 ساله (تام هنکس) مي‌يابد.
لحظه‌ي خاص: اجراي آهنگي روي کيبوردي بزرگ با پاهايش در کنار رئيس کمپاني، آقاي مک‌ميلان. اين صحنه مخلوطي بي‌نظير از خوش گذراني، دوستي و انرژي بچگانه است.

الکس فارست/ Fatal Attraction
درباره کاراکتر: توله گربه‌اي رنج کشيده وهيولاي ماده‌اي پرازعقده‌ و همچون شيطان کشنده.
لحظه‌ي خاص: با دو جزء ساده - يک حيوان خانگي پشمالو و ماهيتابه‌اي پر از آب جوش - او موفق مي‌شود عبارتي بسازد که تا هميشه توصيف ناخوش احوالي ذهني‌اش شود: باني بويلر، باني بويلر، باني بويلر.

ويتنِيل/ Withnail And I
درباره کاراکتر: هنرپيشه‌ي زرق و برق‌دار و شکست خورده‌اي که علاوه بر اين کهنه‌کاري الکي است و به آشاميدن هر نوع نوشيدني مشکوک و وسوسه برانگيز تمايل دارد.
لحظه‌ي خاص: در يک رستوران مخصوص دنج و کوچکي با حالتي خصومت‌آميز، سفارش الکل مي‌دهد: بهترين نوع شرابي که يه انسان مي‌تونه بخوره رو مي‌خوام، همينجا و همين حالا هم مي‌خوام!

نايجل تافنل/ This Is Spinal Tap 
درباره کاراکتر: گيتاريست اصلي گروه اسپينال تپ، صاحب امپلي فايرهاي سرهم شده‌ي خاص و نويسنده‌ي آن قطعه‌ي کلاسيک فراموش نشدني؛ تلمبه‌ي عشقم را ليس بزن.
لحظه‌ي خاص: لحظات زيادي براي انتخاب کردن وجود دارند اما بهترين‌شان صحنه‌ي ناتواني‌ نايجل دردرک اين موضوع است که چرا امپلي فايرهايي که تا 11 بالا مي‌روند بهتر از آن‌هايي نيستند که تا 10 بالا مي‌روند؟ مخصوصا اگر که درجه‌ي صداي هر دو يک اندازه مي‌تواند بالا برود.

چانک/ The Goonies
درباره کاراکتر: عضو تي‌شرت هاوايي پوشِ گونيس‌ها، يک پسر دست و پا چلفتيِ چاقِ حرف مفت‌زن که به دست خانواده‌ي فرتليس اسير مي‌شود و موفق مي شود زندگي‌اش را با سردادن ناله‌هاي بلند نجات دهد.
لحظه‌ي خاص: مي‌توان به لحظه‌اي اشاره کرد که او براي عقب انداختن واقعه‌اي حتمي‌ شروع به تعريف کامل داستان زندگي‌اش براي فرتليس‌ها مي‌کند. همچنين مي‌توان به اولين ملاقاتش با اسلاث اشاره کرد که موجب دوستي‌شان هم مي‌شود. اما داريم با کي شوخي مي کنيم؟ اين قارچ خپل بي‌قرار يک برنده‌ي هميشگي است.

گوردون گِکو/ Wall Street 
درباره کاراکتر: يک شخصيت شرير مدرن براي دهه‌ي هشتاد. مردي موفق در وال استريت همراه قدرتي بي‌اندازه و ثروت. بيشتر آن ثروتي که آشکارا به چشم مي‌آيد را او از معامله‌هاي داخلي‌اش به دست آورده است، چيزي که او به وسيله‌‌ي آن از نوچه‌ي خود کردن جوان‌هاي خام و بي تجربه و سردرگم، لذت زيادي مي‌برد.
لحظه‌ي خاص: آن سخنراني، که او شعار اصلي زندگي شخصي و کاري‌اش را برملا مي‌کند: طمع، به دليل فقدان کلمه‌اي بهتر، چيز خوبي است.

جف اسپيکولي/ Fast Times At Ridgemont High
درباره کاراکتر: پسر دبيرستاني سال‌آخري که اولين تجسم سينمايي از کليشه‌ي جوان موج‌سوار ماريجوانايي است. بدون چون و چرا، او از سال سوم دبستان ماريجوانا مصرف مي‌کند.
لحظه‌ي خاص: زماني که از او مي پرسند چرا يک شغل پيدا نمي‌کند، اسپيکولي يک تنه رفتارش را با خوشحالي اينگونه توضيح مي‌دهد که: تمام چيزي که من لازم دارم موج هاي مشتي و جنس خوبه و من حالم همين طوري رديفه. و خب، سخت مي شود با او بحث کرد.

اَش/ The Evil Dead
درباره کاراکتر: قهرمان بيچاره‌اي که مجبور است دِدايتس - ارواح شيطاني مردگان - را در يک کلبه‌ي چوبي از خود و اطراف کلبه دور نگه دارد.
لحظه‌ي خاص: جنگيدن عليه دست راست تسخير شده‌اش، قبل از اينکه با اره برقي قرباني‌اش کند، نمايش خنده‌دار و پر سر و صدايي راه مي‌اندازد.

عمو باک/ Uncle Buck
درباره کاراکتر: ولگرد مفت خور و خام و بيکاري که قلبي از طلا در سينه دارد (که احتمالا اگر مي‌توانست از آن براي شرط بندي روي اسب‌ها استفاده مي‌کرد.)
لحظه‌ي خاص: عمو باک پشت فرمان ماشيني قراضه با صندلي‌هاي دود گرفته و بدنه‌ي رنگ و رو رفته‌ براي سوار کردن خواهر زاده‌اش تيا جلوي مدرسه‌ي او مي‌رود. و البته براي اينکه به دوست‌پسرش باگ هشدار دهد که ديگر او را در انظار عمومي گاز نگيرد.

ري استنتز/ Ghostbusters
درباره کاراکتر: دانشمندي هيجان زده داراي توانايي دور کردن ارواح که از فرط اشتياق و تسلط بر تکنولوژي‌هاي غير طبيعي در حال انفجار است.
لحظه‌ي خاص: او از سر ولع و اشتياق دستور اجراي چيزي را مي‌دهد که مي‌تواند باعث نابودي نوع بشر شود. صادقانه مي گويم که مابقي دفع‌کننده‌هاي ارواح بايد سپاسگذار باشند که او به دستشويي نياز نداشت.

هانس گروبر/ Die Hard
درباره کاراکتر: سارقي دقيق با برنامه‌اي کاملا سازماندهي شده که خود را يک تروريست جا مي‌زند و در جريان حمله‌اي به ميدان ناکاتومي لس‌آنجلس رهبري گروهي مزدور را بر عهده دارد. لهجه‌ي آلماني‌اش به شکل دلپذير و خنده‌آوري آوايي بريتانيايي دارد.
لحظه‌ي خاص: معجزه مي‌خواستي، تئو؟ من اف‌بي‌آي رو بهت مي‌دم. لحظه‌اي که شما متوجه مي‌شويد گروبر در حقيقت يک برنامه‌ريز جنايي است و اف‌بي‌آي که تا پشت درِ او رسيده، تنها جزئي از نقشه‌ي اوست.