یادداشت پویان عسگری درباره «غلامرضا تختی» بهرام توكلی
«غلامرضا تختي» حداعلاي سوتفاهم توكلي در مواجهه با مديوم و مويد برخورد پاروديك و توهينآميز او با يكي از مهمترين شمايلهاي تاريخ معاصر ايران است. اثري جعلي، بيروح، ضد انساني
7فاز:
شرط اول در پرورش سينمايي يك «موضوع» شناخت همهجانبه آن است و بعد گسترشاش در اسلوبي دراماتيك و سپس تبديل آن به معادلهاي فيزيكي در قالب زيباييشناسي سينمايي. اينها گزارههايي بديهي در رسيدن به فرم سينمايي هستند اما اثري از آنها در فيلمهاي بهرام توكلي نيست. او با نابلدي و البته رويكردي متظاهرانه سالهاست كه فيلمهاي كاغذي ميسازد. فيلمهايي كه عناصر تماتيك و مصالح بيانگرش «سينمايي» نميشوند و صرفا ايدههاي روي كاغذ را مبدل به تصاويري بيحس و حال در فضايي تخت، بدون چشمانداز و پسزمينه و منطق دراماتيك ميكنند. تصاويري خنثي و دكوراتيو كه در غياب يك مسير دراماتيزه شده، به عكسهايي پراكنده (فاقد وجاهت سينمايي) بدل ميشوند. بعبارت بهتر بهرام توكلي مهمترين فيلمساز «بيش از حد ستايش شده» در سينماي معاصر ايران و فيلمهايش آثاري خودنما با روبنايي غلطانداز و باطني ميانمايه هستند كه نه حسي در تماشاگر جدي برميانگيزند و نه واجد بيانگري فرمال سينمايي هستند كه اسباب اشتياق فيلمبينها را فراهم آورند؛ تصاويري متشتت تحت سيطره «زيباييشناسي جهان سومي» توكلي. در اين ميان «غلامرضا تختي» حداعلاي سوتفاهم توكلي در مواجهه با مديوم و مويد برخورد پاروديك و توهينآميز او با يكي از مهمترين شمايلهاي تاريخ معاصر ايران است. اثري جعلي، بيروح، ضد انساني، فاقد نگرش جدي تاريخي/سياسي كه از شمايلهاي ورزشي و سياسي صرفا براي زرق و بيشتر (و نه توضيح شخصيت تختي) استفاده ميكند و همچون آثار قبلي سازندهاش ناموفق در دستيابي به فرم سينمايي، به فُتورُماني حوصلهسربر تبديل ميشود. باز هم در جهان توكلي به جاي تماتيكهاي سينمايي با كليشههاي سادهگيرانه مواجه هستيم؛ «تختي همه عمرش صرف كمك به مردم شد و در اين راه و پيامد مصيبتهاي منتج از آن خودش را كشت!» اين ميزان ادراك سادهانگارانه و ارجاع به تيپها/ايدههاي برآمده از افكار عمومي، براي نمايش زندگي پيچيده تختي مضحك است. فيلم توكلي نه بهرهاي از وجود متناقض تختي در زندگي خصوصي و عمومياش برده و نه حتي ذرهاي به موقعيتهاي رازآميز و آميخته به افسونِ زندگي او نزديك ميشود. توكلي شخصيت مسئلهساز تختي با محدوديتهاي بيشمارش را بدل به يك «اكشن فيگور» با ظاهري كاريكاتوري و فاقد حضور/حس انساني ميكند و عاجز از شخصيتپردازي ويژه، راوي خشك و بياحساسِ همان انگارههاي عوامانه پيرامون زندگي تختي، با كارتپستالهايي تزئيني ميشود. انگار در حال تماشاي عكسهاي يك «مجله عكاسي» هستيم كه اتفاقا بدترين عكاس مجله آنها را از سر رفع تكليف و سمبلكاري ثبت كرده است.
پويان عسگري