آرون پل از برکینگ بد و جسی پینکمن میگوید
امپاير: بامزه است كه مردم به حد كافي اهميت ميدن، و بامزه است كه به خاطر جسي پينكمنه كه واژهي هرزه ميتونه به عنوان يه چيز وحشتناك استفاده نشه.
امپاير: هيچ اشتباه مضحکي بود که تو تصاوير پشت صحنه منتظر ديدنش باشي؟
نه پس. يکي از اعضاي گروه ما، تريستان چاوز که کيک گوشتي – اسم مستعاري که برايان کرنستون روش گذاشت - صداش ميکنيم – اصلا نميدونم از کجا اومده – اما اگه شما يه سقلمه به شکمش بزنيد، ميشه عين عروسک تبليغي پيلزبري داگبوي! اما اون کسيه که برنامهريزيها رو انجام ميده، و گفتم که تو اين فصل ما هميشه همونطور که برنامه ميريخت باهاش درگير بوديم، مجبور بوديم هر وقت برنامه ميريزه يه سقلمه به شکمش بزنيم. آخراي فصل يه همخوني از فقط خودِ اون داريم که ميخونه، اوه هووو هوو هوو! اوه هوو هوو هوو! اون خيلي خنده داره! کاش اينجا بود و ميتونستم نشونت بدم. اون يه کات محشر بود، اميدوارم تو قسمت اضافات DVD بگنجوننش، دعا ميکنم اين اتفاق بيفته.
کاتهاي محشرِ "هي هرزه"! چطور؟
ميدوني چيه؟ بامزه است که مردم به حد کافي اهميت ميدن، و بامزه است که به خاطر جسي پينکمنه که واژهي هرزه ميتونه به عنوان يه چيز وحشتناک استفاده نشه. ميشه يه کم ويسکي خورده باشي و بعد از يه جرعه بگي هرزه، ميدوني، هي هرزه! به هيچ وجه معني نداره، اما فقط داد زدنش تو هيجان، براي خوشحالي بابت چيزي، جواب ميده. اگه اين برنامه فقط يه کار کرده باشه – که خيلي کارها کرده – اينه که به بچهها ياد داده واژهي هرزه رو به روشهاي مختلفي استفاده کنن.
چيز محبوبي از کارهاي هنري طرفداراي سريال يا از meme (به نوعي نقل قول تصويري) هاي برکينگ بد داري؟
خيلي زياد. فکر ميکنم آهنگ هجو تيلور سوييفت عاليه. بعد اون – اسمش چي بود؟ - کوهستان بروک بد؟ اون تيکه محبوب تمام دوران منه. چون وقتي اون فيلمو تماشا کنم، عينا تو اون فيلم خواهم بود، چيزي که باعث ميشه درست و حسابي تماشاش کنم.
براي دوباره جمع شدنتون برنامهاي ريختيد؟
واقعا غمناکه. در حقيقت من دارم يه برنامههايي براي دوباره جمع شدنمون ميريزم. تو توييتر هم يه اشارههايي بهش کردم، درباره دعوت از بچهها که بيان و قسمت آخر رو با من ببينن. پس اينو داشته باش: من دارم دنيا رو دعوت ميکنم که قسمت آخر رو به همراه تمام بازيگرا، وسط آرامگاه هميشگي هاليوود (آرامگاهي قديمي در لسآنجلس) ببينن.
پس دقيقا وقتي اتفاق ميفته که اپيزود ميره رو آنتن؟
اول پايلوت مي ره رو آنتن بعد بازيگرا همگي ميان و از همه به خاطر تماشاي سريال تشکر ميکنن. بعدا ما به همراه همه اونايي که اونجا هستن قسمت آخر رو تماشا ميکنيم و همه عوايد به مراکز تحقيقي سرطان و ترک اعتياد ميرسه. در ضمن يه مهموني خفن هم اونجا ميگيريم.
برنامههاي مهموني پايان فيلمبرداريتون چي؟
آه آره، اون صددرصد اتفاق ميفته. چطور ممکنه نشه؟ وينس قسمت آخر رو کارگرداني ميکنه. ما هر سال يه مهموني پايان فيلمبرداري ميگيريم، و هر سال من و برايان بعنوان کاراکتراي ديوونه لباس ميپوشيم. بار اول برايان مثل جسي لباس پوشيد و من هم مثل والت. سال دوم، من مثل جينِ مرده لباس پوشيدم و اون مثل اسکايلرِ آبستن. سومين سال، اون مثل تئو سالامانکا لباس پوشيد و من مثل جاينت چيکن. سال آخر، ما مثل دو تا سوسک لباس پوشيديم. و اون وقت امسال... فکر ميکنم ممکنه با کلاس بشيم و تاکسيدو بپوشيم.

رابطهات با برايان رو چطور توصيف ميکني؟
اون يه برادره، يه معلم، بهترين دوست... اون فوقالعاده است. براي خيلي چيزها بهش رجوع ميکنم، و خيلي ازش ياد گرفتم. حقيقتا دلم براي کار کردن باهاش تنگ ميشه. دلم براي هر روز ديدنش تنگ ميشه، اما دلم براش تنگ نميشه، چون هميشه همديگرو خواهيم ديد. براي ديدن کنسرت Sigur Ros و از اين جور چيزها ميبرمش. اون عاشق موسيقيه، رقصندهي محشريه. و واقعا واسه دور هم بودن آدم بامزهايه.
چه کسي با گفتن اين که مردم عاشق سريال شدن سورپرايزت کرد؟
ديوونگيه. خيلي عجيبه در کاري باشي که تو نقدها ازش تعريف شده باشه، چون تو موقعيت عجيبي قرار ميگيري که قبلا توش نبودي. اينجوري که اوه خداي من! مثل اينکه بيام تو اين اتاق و بخورم به استيون اسپيلبرگ و اون بگه که من... عاشق سريالتونم. اون بهترينه و من بگم من... عاشق تو ام؟ مثل اينکه بدوني دنيل ديلوئيس سريال رو نگاه ميکنه. من سر کار با خودم ميگم دنيل ديلوئيس دربارهش چي فکر ميکنه؟ ملاقاتهاي تصادفي ترتيب ميدم مثلا ران هاوارد دوست داره پيشت بشينه. راستي راستي؟ اگه برکينگ بد ساخته نشده بود، ران هاوارد اصلا نميخواست پيشم بشينه. چون هيچ نظري در مورد اين نداشت که من کي بودم. پس آره، قطعا برکينگ بد کلي در به روي من باز کرد.
بعد هم فيلم Need For Speed رو داري...
آره! اينا همش به استيون اسپيلبرگ بر ميگرده، چون اون عاشق برکينگ بده. مثل اين بود که اوهوم، ميخوام اينو بهت بدم. من تو لندن بودم که اون تماس تلفني بهم شد. فکر ميکنم گفتم جدي؟ باشه. اوووو. Need For Speed همه رو شوکه ميکنه. فکر ميکنم خيليا فکر ميکنن قراره يه دونه از اين فيلم ماشينيها باشه، اما اصلا اينطور نيست. تو بازي به هيچ وجه داستانگويي در کار نيست، فقط ماشينهاي فوق سريع هستن و نماي نقطه نظر راننده: نماي نقطه نظري که اون هم همراه ماشينش منفجر ميشه و ميپاشه به اطراف. و البته، پليسها دنبالشون ميکنن. قصهي واقعا سادهايه، تخيل خالص. حقيقتا يه بومِ خاليه که داره از ماشينهاي فوق سريع واقعا فوقالعاده استفاده ميکنه.
احسان سالم